با تشکر از دمون عزیز.
لینک کلی 5 کتاب رو ایشون پیدا کردند و به من دادند.چون من تو آدرس می زدم پیدا نمی کرد ولی تو گوگل زدم لینک کلی کتاب های یک تا 5 رو دیدم.با تشکر دوباره
برای دانلود همه ی 5 کتاب اینجا رو کلیک کنید
لینک رو فورشیرد از دیروز تا حالا به طور ناگهانی بسته شده
اگه کسی لینکی پیدا کرد یا دیروز کتاب ها رو دانلود کرده بود و می تونه دوباره آپلود کنه اطلاع بده
برای اینکه امروز یک فعالیت مفیدی در وب داشته باشم،می خواهم این داستان فوق العاده زیبا از کتاب جیم مثل جادو ی نیل گیمن (که قراره این ماه در نمایشگاه کتاب منتشر بشه)رو براتون بذارم.اگه می خواین داستان نویس و یا انشا نویس قهاری شوید،توصی همی کنم حتما بخوانید.
هیچ کس نمیدانست آن اسباببازی از کجا آمده است، یا قبل از آن که به اتاقِ بازی اهدا شود، مال کدام عمه یا جد بزرگ بوده است.
جعبهای بود کندهکاری شده که با رنگهای طلایی و قرمز رنگ شده بود. بیشک جذاب بود، یا چنان که آدمبزرگها معتقد بودند، خیلی باارزش بود – حتا شاید عتیقه بود. متاسفانه چفتش زنگ زده و گیر کرده بود و کلیدش گم شده بود، بنابراین آدمکش نمیتوانست از جعبه بیرون بیاید. با این همه جعبهای استثنایی بود، سنگین و کندهکاری شده و پرزرق و برق.
بچهها با آن بازی نمیکردند. تهِ جعبهی قدیمی و چوبیِ اسباببازی قرار گرفته بود، که قدمت و اندازهاش همپای صندوق گنج دزدان دریایی بود، یا لااقل بچهها این طور فکر میکردند. جعبهی شیطانک [1] زیر عروسکها و قطارها، دلقکها و ستارههای کاغذی، وسایل قدیمی تردستی و عروسکهای دست و پا شکستهی خیمهشببازی که نخهایشان به طرزی برگشتناپذیر در هم گره خورده بود، لباسهای مُبدل (که در واقع یک لباس عروسی کهنه و ژنده و یک کلاه ابریشمی سیاه بود که غبار زمان بر آن نشسته بود) و جواهرات بدلی، حلقههای شکستهی اسباببازی و فرفرهها و اسبهای چوبی مدفون شده بود. جعبهی شیطانک زیر همهی اینها قرار داشت.
بچهها با آن بازی نمیکردند. وقتی در اتاق بازی زیرشیروانی تنها بودند، بین خودشان زمزمههایی شنیده میشد. در روزهای خاکستری، وقتی باد در اطراف خانه زوزه میکشید و باران بر لببام تلقتلوق و تاپتاپ میکرد، دربارهی آدمک توی جعبه برای هم قصهها تعریف میکردند، هر چند هرگز او را ندیده بودند. یکی ادعا میکرد آدمک جادوگری شرور است که برای مکافاتِ جنایتهایی مخوف که از فرط هولناک بودن نمیشد به آنها اشاره کرد، در جعبه قرار گرفته است؛ دیگری (مطمئنم یکی از دخترها بوده) عقیده داشت جعبهی شیطانک همان جعبهی پاندورا [2] است، و آدمک را در جعبه قرار دادهاند تا مانع خروج چیزهای بد بشود. تا جایی که میتوانستند جعبه را حتا لمس نمیکردند، هر چند وقتی بزرگسالی دربارهی نبودن آن جعبهی قشنگ حرفی میزد، که این اتفاق هر از گاهی رخ میداد و آن را از صندوق بیرون میآورد و در مکان آبرومندی همچون تاقچهی بالای بخاری قرار میداد، بچهها دل و جرات پیدا میکردند و بعداً دوباره آن را در تاریکی پنهان میکردند.
خلاصه بچهها با جعبهی شیطانک بازی نمیکردند. و وقتی بزرگ شدند و خانهی بزرگ را ترک کردند، اتاق بازی زیرشیروانی بسته و تقریباً فراموش شد.
تقریباً، اما نه کاملاً. چرا که هر یک از بچهها جداگانه یادش میآمد که چطور پابرهنه در نور آبی ماه به اتاق بازی میرفته است. خیلی شبیه خوابگردی بود، بیصدا روی پلههای چوبی، روی فرش نخنمای اتاق بازی گام بر میداشتند. یادشان میآمد که چطور صندوق گنج را باز میکردند، بین عروسکها و لباسها میگشتند و جعبهی شیطانک را بیرون میکشیدند.
بعد بچه چفت جعبه را لمس میکرد و درِ جعبه باز میشد، آرام مثل غروب خورشید، و موسیقی شروع به نواختن میکرد و آدمک بیرون میآمد. نه با یک جهش یا حرکت ناگهانی: پاشنه فنری نبود. اما با دقت و متانت از جعبه بالا میآمد و به بچه اشاره میکرد نزدیک و نزدیکتر بیاید، و لبخند میزد.
و همانجا درمهتاب حرفهایی به آنها میزد که بعداً خوب به خاطر نمیآوردند، حرفهایی که حتا نمیتوانستند کاملاً فراموش کنند.
بزرگترین پسر خانواده در جنگ جهانی اول کشته شد. جوانترین پسر بعد از مرگ والدینش خانه را به ارث برد، هر چند بعد از شبی که او را با پارچه و پارافین و کبریت در سردابهی خانه پیدا کردند که سعی داشت خانهی بزرگ را بسوزاند و با خاک یکی کند، خانه را از چنگ او در آوردند. او را به دیوانهخانه بردند، و شاید هنوز همانجا باشد.
بچههای دیگر که زمانی دختربچه بودند و حالا برای خودشان خانم شده بودند، همه از بازگشت به خانهای که در آن بزرگ شده بودند، سر باز زدند؛ پنجرههای خانه را با تخته پوشانده و همهی درها را با کلیدهای آهنی بزرگ قفل کردند و خواهرها فقط وقتی بر مزار برادر بزرگتر حاضر میشدند یا برای دیدن آن موجود مفلوکی میرفتند که زمانی برادر کوچکشان بود، به آن خانه پا میگذاشتند، که این اتفاق به ندرت رخ میداد.
سالها گذشته و دخترها پیرزن شدهاند و جغدها و خفاشها در اتاق بازی زیرشیروانی لانه کردهاند؛ موشهای صحرایی لانهشان را در میان اسباببازیهای فراموش شده ساختهاند. آن موجودات با حالتی خیره و بیاعتنا به عکسهای رنگپریدهی دیوار نگاه میکنند و بقایای فرش مندرس را با فضولاتِ خود لک میکنند.
و در اعماق جعبهای که در صندوقچهای قرار گرفته، آدمک لبخندزنان انتظار میکشد و رازهایی در دل دارد. او در انتظار بچههاست. و میتواند تا ابد منتظر بماند.
سلام.ببخشید.جلد 3رو نمی تونم پیدا کنم.
خیله خب.به خاطر دمون عزیز جلد دو شو نداشتم از یه جا با سختی های فراوان که فکر کنم بدونید تو ایران یعنی چی دانلود کردم بعد بردم 4شیرد آپلود کردم.حالا دها کنید سختی های فراوان به 4شیرد هجوم نبرند!
دانلود جلد دوم به اینگلیسی از لینک پایین:
Queen of Sorcery
برای pioneer عزیز دعا کنید
این مجموعه جز شناخته شده ترین و برترین مجموعه رمان های فانتزی به حساب میاد.
قبلا یه بار گذاشته بودمش منتها لینکش به کل خراب بود.گفتم بذار تصحیحش کنم و یه رنگ لعابی به این پست بدم.
دانلود جلد یک(اگه خوشتون اومد بگید بقیه رو هم پیدا کنم
برای pioneer دعا کنید
متاسفانه با خبر شدیم که pioneerعزیز در طی یک حادثه به کما رفته.
ایشان مترجم کتاب های 3 تا 5 پرسی جکسون اند و اکنون حالشان وخیم گزارش شده.
هم اکنون هم مشغول ترجمه ی کار آموز رنجر بود(و هست)
براش دعا کنید.
و به وبلاگش هم از اینجا سر بزنید
مطمئن باشید می تونه مثله خود پرسی برگرده و بر کرونوس پیروز بشه،اگه براش دعا کنید
سلام.یکی از دوستان در خواست داده بود این رو بذارم منم تا جایی که گیر آوردم میذارم.
جلد یک رو قبلا گذاشته بودم
جلد دو رو پیدا نکردم
03-The Sorceress-
The Necromancer04
جلد 6 هم تازه منتشر شده.توصیه می کنم همین الان دانلود کنید.من این فایل رو ندارم و ممکنه تا و ماه دیگه فورشیرد لینک اینا رو هم حذف کنه.
ببخشید تعداد موضوعات وبلاگ بیش از حد شده بود صفحه رو نصفه می آورد.چند تا از موضوعات رو حذف کردم.
این کتاب در واقع جلد 0 مجموعه ی چرخ زمان حساب میشه.
خودم آپ لودش کردم.
اگه از دوست داران این مجموعه اید حتما بخونیدش.البته به انگلیسی و با دانلود از اینجا
تو خود پست چرخ زمان هم گذاشتمش
اینم از کاور
ادامه ی دیروز...
خب اینم جلد دو تا 6
Frostbite
Shadow Kiss
Blood Promise
Spirit Bound
Last Sacrifice
هرچی جلد ازش تو ویکی پدیا بود رو حالا دیگه گذاشتم.اگه می خواین دانلود کنید همین الان دانلود کنید چون جدیدا فورشیرد داره لینک کتاب ها رو می بنده.
این مجموعه در حال حاضر داره توسط وبلاگ دوران اژدها ترجمه میشه.
و در ضمن نظر یادتون نره.
اگه یه روز ازم بپرسند دوست داری چه سبک فانتزی منقرض بشه،دقیقا سبک خون آشام و عشقولانه است!
دوست دارم کله ی کسی که اولین بار این سبک رو ساخت رو بکنم
بابا خون آشام هم خون آشام های قدیم
دراکولای برام استوکر
یا حتیfevre dream جورج آر آر مارتین(کسی لینک پی دی افشو پیدا کرد بهم بگه خیلی نیازش دارم)
این چه موج بی خودیه که راه افتاده
مطمئنا از روی مد هست.بعضی سبک ها بعضی وقت ها مد میشند.
تنها به همین علته که این کتاب ها پر فروش میشن .
حتی هیچ کدوم نثر ادبی فاخری هم ندارند.عین انشا می مونند.داستان هم که دیگه نگو.
به هر حال اینا نظر شخصی اند و شما می تونید یکی از پرفروش ترین های این سبک رو جلد یکشو از اینجا به فارسی با ترجمه ی خوب وبلاگ دوران اژدها دریافت کنید.
فردا هم هر چی گیر بیارم میذارم ولی قول نمیدم.
این آدرس صندوق پستی الکترونیکی وبلاگ:ranius.lxb@gmail.com
کاری داشتید پست الکترونیکی بزنید!
در کنار کتاب های فانتزی من به نوشته های این نویسنده شدیدا علاقه دارم.باور کنید وقتی رابینسون کروزو رو خوندم هیچ احساسی نداشتم.یعنی احساس پوچی می کردم.
اما بعد از رمان های الیور توئیست،دیوید کاپرفیلد و این آخری که فوق العاده بود،داستان دو شهر من تا یکی دو ساعت روی تختم به رمان فکر می کردم.اگه مجبور نبودم 6پاشم تا خود شب فرداش فکر می کردم!
به شما هم توصیه می کنم حتما کتاب هاشو بخونید.شاید در طول داستان شما از خواندن ادامه منصرف شوید،اما با تلاش و کوشش مضاعف تا آخرشون بخونید.چون معمولا 200صفحه ی آخر رمان های چارلز دیکنز قشنگه!
و توصیه دیگر هم اینکه متن کوتاه شدشو(کتاب ها ی قطع جیبی)رو نخونید!
این هم یکی دیگر از کتاب های چارلز که متاسفانه فارسی شو پیدا نکردم ولی از اینجا می تونید انگلیسیشو دانلود کنید.
یکی از دوستان سایر جلد های این مجموعه رابه انگلیسی خواستند پس ما هم آن را می ذاریم
اما یه نکته ای که در این بین پیش آمد،این بود که من به این نتیجه رسیدم که مجموعه ی اصلی در واقع دو جلده.فقط موندم چجوری تو ایران 4 جلد ازش در آوردن!
البته فکر کنم دو جلد دیگه ای که در ایران با همون نام سنگ های قدرت در حال انتشار از مجموعه ی greek باشه.
نکته ی بعدی اینه که من از 4 کتاب فقط یکی رو پیدا کردم!
قبلا کاور کتاب رو گذاشم پس دیگه نمی ذارم.
واقعا شرمنده اگه میشه یکی 2 ماه دیگه یادم بنداز ببینم لینک ها درست شدند یا نه؟
The Ghost King
.: Weblog Themes By Pichak :.